قدمگاه

همه کوچه های اردیبهشت را با پای برهنه "دل " قدم میزنم تا جا پای "قدمهایت" بگذارم...

قدمگاه

همه کوچه های اردیبهشت را با پای برهنه "دل " قدم میزنم تا جا پای "قدمهایت" بگذارم...

قدمگاه

یک قدم بر نفس خود نه،وان یکی در کوی دوست...
یک قدم با "تو" تمام گام های مانده اش با "من"

این حوالی ها
آخرین نظرات
  • ۲۹ فروردين ۹۴، ۱۷:۴۹ - میم عین
    +++
نویسندگان

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

قرن ها بود که مردم جهان، سرچشمه ی حیات و منشا ابتکار عمل ها و خلاقیت ها و تکنولوژی و علم و ایدئولوژی را غرب می دانستند. غرب زمین، الهام بخش شیوه ی حکومت موفق، سبک زندگی و پیشرفت برای همه ی دولت ها و مردم جهان بود. بزرگ ترین طرح های رسانه ای، نظامی، تکنولوژی و علم از غرب طلوع می کرد. به طور کلی جهانیان چشم به غرب دوخته بودند انگار که همه ی خبرهای عالم هستی از غرب زمین منتشر می شود. فقط کم مانده بود که خورشید از غرب طلوع کند.

این بار هم غرب خبری تازه داشت...شاید اگر می دانست این خبر هیاهوی های جهان را در مقابل خودش قرار می دهد هیچ گاه اجازه ی انتشارش در کل جهان را نمی داد و همچون رازی بین دولتمردان و سیاست مداران غربی مکتوم باقی می ماند.

 

قلب زمین کجاست؟

اواخر قرن 20م میلادی بود که یک نظریه پرداز بریتانیایی خبری تازه برای حکومت ها و مردم جهان داشت. این خبر مسئولیت خطیر و سنگینی را بر دوش مردم یک سرزمین خاص گذاشت.

سرهالفورد جان میکندر نظریه ی تصرف قلب جهان(HEARTLAND) را ارائه کرد. این نظریه رفتاری شبیه به بدن انسان را برای زمین ارائه کرد و می گوید زمین مانند بدن انسان دارای مغز و قلب است. اما کارکرد قلب مهم تر از مغز است. چون قلب بدون مغز همچنان به حیات خود ادامه م یدهد ولی مغز بدون تپش قلب، می میرد. غربی ها معتقدند که مغز متفکر زمین، ایالات متحده ی امریکاست. اما قلب زمین کجاست؟

میکندر معتقد است که قلب زمین در جغرافیایی واقع شده که بتواند قدرت سیاسی مستقل(قدرت ژئوپلیتیکی)، قدرت اقتصادی (ژئو اکونومیک) و قدرت فرهنگی  (ژئو کالچر) تولید کند.

گام اول

اولین مولفه ای که میکندر برای تعیین مکان قلب جهان در نظر گرفت، تولید قدرت سیاسی بود . یعنی قلب زمین در منطقه ای قرار دارد که قدرت های سیاسی مستقل در جهان از آنجا تولید می شود. نتیجه ی پژوهش ها و مطالعاتش او را به منطقه ای که شامل بخش هایی از سه قاره ی اروپا،آسیا و افریقا بود، رساند. او این منطقه را جزیره ی جهانی اوراسیا نامید. به عقیده ی او هرقدرتی که  بر اروپای شرقی دست یابد، بر هارتلند تسلط می یابد و هرکس بر هارتلند تسلط یابد، بر جزیره ی جهانی حاکم خواهد شد و هرکس بر جزیره ی جهانی اوراسیا حاکم شود، فرمانروای جهان خواهد بود.

گام دوم

دومین مولفه برای شناسایی، قدرت ژئواکونومیک بود. یعنی منطقه ای در جزیره ی جهانی اوراسیا که به منابع انرژی زمین(نفت،گاز،و انرژی هسته ای)دسترسی کامل داشته باشد.و خصوصا جایی باشد که به منابع نفتی جهان تسلط داشته باشد. زیرا به گفته ی نیکسون(تنها رییس جمهور خردمند امریکا) نفت، خون صنعت مدرن است.(شاید اگر نیکسون امروز زنده بود انرژی هسته ای را هم این گونه توصیف می کرد!).و این خون(نفت) برای مغز (امریکا) بسیار اهمیت دارد.بر این اساس قلب زمین باید مرکز بیضی انرژی جهان باشد، جایی که به سه حوزه ی بزرگ انرژی جهان (یعنی سیبری غربی و آسیای میانه و خلیج فارس) تسلط داشته باشد. از بین سه حوزه ی بزرگ انرژی در جهان دریای خزر مرکز دو حوزه ی سیبری غربی و آسیای میانه است. کشورهایی که بین دو دریای خزر و خلیج فارس هستند، به مرکز انرژی جهانی بسیار نزدیکند. به عبارت دیگر قلب زمین یکی از مناطق خاورمیانه جایی در نزدیکی دریای خزر و خلیج فارس واقع شده است.

گام نهایی

میکندر با دو مولفه ی یاد شده، به مکان جغرافیایی قلب زمین بسیار نزدیک شد و برای تعیین نتیجه ی نهایی ( یعنی مکان دقیق هارتلند) این گونه توضیح داد که قلب زمین برای حفظ و تثبیت قدرت سیاسی و اقتصادی نیاز به یک مولفه ی دیگر دارد که همان تولید قدرت فرهنگی (ژئو کالچر) است. بر این اساس قلب زمین باید مهد تمدن و فرهنگ باشد. و از نظر فرهنگی و اجتماعی موقعیت ممتاز داشته باشد. نتیجه ی بررسی ها و تحقیقات نهایی همه روی یک منطقه متمرکز شد و آن منطقه سرزمینی بود به نام ایران...

اما این همه ی ماجرا نبود. بلکه شروع فصل پرفراز و نشیبی برای سرزمین ایران بود...

ادامه در قسمت بعدی

۷ نظر ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۵۸
بهار نارنج